عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

29 ماهگیت مبارک

  مرا که متولد کرد؟ مادرم ؟ خدای احد واحد ؟ نه . نمیدانم. تنها چیزی که به یاد می آورم این است  که وقتی به دنیا آمدم که چشم های زیبای تو را ، لبهای کوچک تو را ، پاکی و بی آلایشی تو رادیدم . مرا تو به دنیا آوردی ... و دنیایی  را به من بخشیدی که همه ی روزهایش ، روز درس گرفتن، روز جنگ برای زندگی ،  روز عشق ورزیدن بود. دیدن ذره ذره بزرگ شدن ات  هدیه باارزش امید به فرداهای من است. عوض این دنیای بزرگ که تو به من هدیه دادی، من با شرمندگی بسیار  همه ی  تلاشم وحتی بیشتر از توانایی ام ، فقط صرف برآوردن نیازهای اولیه ات شد. اگر کمی وکاستی ماند، اگر در هر ماهگرد تولدت وقتی برایت مینویسم مجبورم برایت ب...
5 بهمن 1392

یه روز برفی

  دارد برف می آید … در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف از شوق حضورت بهار را لمس کند !   17 برف اومد و اداره ها تعطیل شد و من و تو صبح رفتیم بالا پشت بوم و برف بازی کردیم اینقده از برف خوشت اومده بود وقتی اومدیم پایین می گفتی چه کفی داشت ( چه کیفی داشت) آدم برفیمون شبیه پسر خاله شده مگه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمات پایین میان اما پاشو نو که به زمین میزارن فدای مهربونیهات میشن ...
22 دی 1392

28 ماهگی دخترم

  نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و  مرا آرام میکند آن عشقی که میگویند تو نیستی تو معنایی بالاتر از عشق داری و  برای من تنها یک عشقی.... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب  به آن خیره میشدم باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند و رسیده ام به ت...
5 دی 1392

28 ماهگیت مبارک جوجه طلایی

صحبت از “دیروز و امروز و فردا” نیست ، صحبت از توست و تـو یعنی “همیشه” “ تــــــــــــــــــــــو ” یادگار روز هایی هستی که نه فراموش می شوند و نه تکرار … خیلی دوستت دارم اما نمیدونم “خیلی” رو چطوری بنویسم که خیلی خونده بشه … “با تو بودن” را برای این باور دارم که “بی تو بودن” را نمی توانم باور کنم …     دخترکم حالا دیگر شده ای تمام  دلخوشی زندگی ام....هیچ وقت فکر نمیکردم چیزی در این دنیا اینقدر پایبندم کند...خدا را شاکرم برای بودنت...برای لمس حضورت...اکنون که خود را در آیینه پاک و معصوم چشمانت میبی...
4 دی 1392

یلدا مبارک دخترم

  دخترک تابستانی من ، سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای لحظه هایت و بلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم … یلدا مبارک    چیزی به شب یلدا نمانده ... شبی که فضایی رویایی دارد شبی که هوایی عاشقانه دارد   بیاد میاورم اولین شبی که تـــــــو با حضورت محفل دو عاشق را روشن و نورانی کرده بودی ... اولین شب یلدای تــــــــو دختر گلم  درخشش ستاره ها نیز شور و شوق خاصی داشت شبی با بودن تو در کنارمان نیازی به نور ستاره وماه نبود  ...
30 آذر 1392

برام بخند

    ستایشم....            از اینکه تو را دارم ، زندگی را زیبا میبینم ،             سپاس میگویم او را که تو را به من داد.       ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم ،    غصه معنایی ندارد تا تو می خندی برایم . ...
4 آذر 1392

نیایش

                                          خدایا  شکرت برای نعمتی که به من دادی به بزرگیت قسمت می ده که مراقبش باشی و بهم کمک کنی با تمام توان ازش مراقبت کنم. ...
4 آذر 1392

دلنوشته

                                             من به این ثانیه ها دلشادم به همین تنهایی.به همین بودن بی دغدغه رویایی. به همین لحظه که گم می شوم و تو مرا می یابی. به همین لاف زدن های قشنگ که پر از نور امید است دلم آی غم ها کجایید که من می خندم. ور نه یک ثانیه بی دغدغه ماندن سهل است. و محال است که یک لحظه ز یادم بروی کاش میدانستم که چرا روز و شبم با تو گره خورده ولی باز هم باک ندارم که دل...
4 آذر 1392

گذری در خاطرات

  این روزها حال و هوای ۲سال پیش روبرام زنده میکنه رفتم سراغ عکسهات و وقتی نگاهشون میکردم آهی باخوشحالی وتاسف بخاطرتکرارنشدن اون روزهای قشنگ میکشیدم وتصمیم گرفتم یه پست بذارم با تعدادی ازعکسهات که بوی خاطره میده و جا مونده ، چقدرروزهای مهم و قشنگ و پر از بوی خوشی بود، چقدرهمه چیزنورانی و پاک بود و هنوزم هست به خاطروجودعزیزت ، چقدرحس خوبی داشتم، خوب اما عجیب و ناشناخته ! لمس مادربودن چقدر غریب وآشنا بود . .  .آشنا چون مادری دارم به پاکی هرچی زلالیست ومادری شدم پرازخلع ندانستن ، چه سخت بودمهم بودن اماندونستن و من چه خوب تونستم فرزندداشتن روباورکنم وامروزچه خوب میتونم بگم مادرم مادرتو مادردخترکی ازجنس خودم که قلبم روتسخیر...
4 آذر 1392