عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

27 ماهگی گل دخترم

  دخترکم میخندد و میرقصد و میچرخد در این روزگار ، خنده لبش تمام امید و بودنم ، رقص تنش همه ذوق و احساسم و دعایم چرخش روزگار به کامش . ذوق و برق نگاهش میبرد مرا تا اوج ، میبرد تا افسانه ای شود تمام ناخوشی های ریز و درشت دور و برم . همه ی زندگی همین است . امید بودنش ، شکر عطر تنش ، همه مرا به لبخندی وا میدارد در مقابل بر وقف مراد نبودن ها به خاطر دخترک ، دلم هنر میخواهد ، شعر ، عشق و عرفان میخواهد . دلم چیزی ورای مادیات این روزگار میخواهد . عشق وجودش سیرابم کرده از کمی و زیادی عشق کهنه . امنیت حضورش ، چشمانم را شسته است ، جور دیگری میبینم . خدایا تو را شکر ، برای تمام نداشته هایم ...
4 آذر 1392

27 ماهگیت مبارک فرشته کوچولو

  ستایش  دردانه  من: این روزها گمان ساده من این است که بهشت خدا به زمین آمده است و در دستهای کوچکی خلاصه شده تا زمانی که آنها را میبویم بوی رحمت پروردگارم را استشمام کنم... وچشمهایی هستند که وقتی در آنها مینگرم به گمانم در چشمه های بهشتی نظاره گر تصویر خودم هستم... و لبهایی که همچون فرشتگان راوی داستانهای زیبایی هستند که گویا با حروف راز بیان میشوند و تنها مفهومشان را من میفهمم و برای دیگران ترجمه میکنم و خدا میداند که چه لذتی دارد. باید مادر باشی تا بدانی مفهوم ساده حرفهای نامفهومم را... خوشبختی اینجاست... همین نزدیکیها... این روزها بسیار به ما سر...
3 آذر 1392

محرم1392

  گُر می گیری، گرمت می شود، گرما زیر پوستت می پیچد و تو سوختن را در سلول های احساست، حس می کنی. دماسنج دلت را که نگاه کنی، گرمای وجودت دستت می آید. انگار در اجاق رگ هایت هیزم می سوزانند. گرما بالاتر از حدّی است که برف چشم هایت را آب نکند و سماور هیئت ها را به جوش نیاورد. گرما بالاتر از حدّی است که زیر دیگ های نذری را روشن نکند. داغ می شوی. محرم هنوز سوژه داغی است. نفس هایش گرم و عطرآگین است. انگار در ریه هایش اسپند و عود می سوزانند. هر سال صدای گام هایش، کوچه ها و خانه ها را هوایی می کند و با اولین دق البابش، در به رویش می گشایند و این گونه، عطر نفس هایش در پیراهن شهر می پیچد. محرم، سیاه پوش داغی سترگ، از راه می رسد، داغ...
2 آذر 1392

طالع شهریور ماه

زن متولد شهریور، نماد: سنبله مهمترین نشانه در طالع بینی زن متولد شهریور باکرگی،‌ دوشیزگی، و طبیعی بودن است و همین برای توصیف دختر متولد این برج کافی است. دختران متولد این برج بطور کلی هیچ وقت مثل مردم دیگر رفتار نمی کنند. نه عصبانی می شوند و دردسر درست می کنند و نه یک دفعه غیبشان می زند. او عمداً می خواهد که مثل طبیعت به نظر برسد. (نه منظور من این نیست که او لباس نمی پوشد و سخت است) او ندرتاً آرایش می کند. اگر زنی روستایی باشد, مطمئن باشید از ریشهء گشنیز و کرفس یا چیزی شبیه به ان, مواد آرایشی درست کرده و مصرف می کند. او مادر محشری است. برای او خیلی مهم است که بچهء باهوشی داشته باشد. اما باید بداند که بچه همان ان...
20 آبان 1392

26ماهگی عسلم

    او ن روزها که فکرداشتن وبزرگ کردن یه کوچولوی دوست داشتنی هنوزتوی فکرم هم نبودفکرمیکردم مادرشدن ومادربودن راحته فقط بایدبه گریه های یه بچه رسیدگی بشه غذاوپوشک وبغل کردن تنهاجواب دادن به نیازهای یه کودکه ! اماامروزاینطورفکرنمیکنم هیچ ، معتقدم که مادربودن یه شاهکاره ابدیه یه حس سخت و پیچیده که تاهمیشه باجون ودل به جون میخریش . حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم خیییلی عوض شدم، خیلی کارهای مهمی انجام میدم ، خیلی مادرشدم !  امروزمیبینم آسون نبود.....حتی نتونی جایی بذاریش وبری یه چندساعتی برای خودت چون بهت وصله وبایدهرلحظه کنارش باشی ... 2سال و2 ماه پیش وقتی یه موجودنحیف که فقط انداره یه دست بود وحتی جرات بغل ک...
18 آبان 1392

شعر خوندن به زبان ستایشی

      توپولویم اوپوو                  صورتم مثل اولو      قدو بالام اوچوله                  چشم و ابروم سیاهه مامانه اوب دایم                میشینه توی اونه  می بافه دون دونه              لباس بچه ها        می پوشم اوشل                  مثا دسته ...
17 آبان 1392

ببخش مامان پر از خطا رو:

چرایش را نمی دانم اما همیشه از دیدن چهره معصومش در خواب  حس عجیبی داشته ام! یه جورچشمهایم بهش خیره میشود و پرازاشک ، که جواب بغضم رونمیتوانم بدهم ... انگار با مظلومیتش می خواهد من را یاد تقصیراتم بیاندازد ... یاد اینکه کجا بهش کم توجهی کرده ام ... کجا خواسته اش رو درست برآورده نکرده ام وکلابدجنس شدم ... کی جواب سوالش رو سر بالا داده ا م ... چطوری از زیر خواسته اش فرار کرده ام ... کجا بی خبر و بدون خداحافظی ترکش کرده ام و  کی از کوره در رفتم و بعد شبنم مژه های بلند و پر پشتش رو با دستهایم پاک کرده ام ... یاد وقتهایی که دخملک با التماس گفته بغلم کن و نتونستم! ... یاد وقتهایی که...
11 آبان 1392

26 ماهگیت مبارک دخترم

  26 ماه است خورشید زندگیمان شدی وهر روز از طلوع لبخندت جان می گیرم 26 ماه است ستاره ی شبهایمان شدی و بدون برق چشمانت شبمان صبح نمی شود 26 ماه است در باغ زندگیمان چون گلی خوشبو روییدی و مرا به نام باغبانی مفتخر ساختی و خدا می داند چرخیدن گرد وجودت و نگهداری ات با همه ی مشقاتش چه لذتی دارد  وبالاخره 26 ماه است من مادرم و خدا می داند قبل از آن از زیباییهای خلقت چقدر کم داشتم 26 ماهگیت مبارک غنچه کوچولوی مامان       ...
3 آبان 1392