عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

36 ماهگی عشق مامان

سلام دختر کوچولوی مامان که هر روز شیرین تر و دوست داشتی تر میشی توی روزهایی که مثل هم و روی روال تکرار شدنیش در حاله گذره تنها چیزی که زندگی ما رو هر روز متفاوت از روز قبل می کنه تو هستی هر روز با کارا و حرفای تازه سورپرایزمون می کنی و واقعا مثل یه پدیده تکرار نشدنی هستی که تجربه روز به روز زندگیت برامون سراسر از لذته هر زمان از بدیهای روزگار از آدمای بد از زندگی پر از فراز و نشیب خسته شدی بدون که آغوش ما برات بازه و همیشه و در هر زمان پشتت خواهیم بود تا زمانی که خدا بهمون عمر بده عزیز دلم این روزا حسابی درگیر کلاس تذهیبی که میرم هستم و مشغول تمرین و کمتر به وبلاگت سر میزنم ببخش منو از 4 تا 6 م...
25 مرداد 1393

34 ماهگی زندگی مامان

زندگی یعنی همین امروز همین حالا یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا زندگی یعنی نگاه تو کوک کردن قلبم با صدای تو دل دادن به آهنگ دل پاکت   زندگی یعنی: وقتی با لبهای قرمزت بوسه باراونم می کنی و مدام می گویی:«دوست دالم »  و من هم دیگه به بوسه های تو ایمان اوردم چون که معجزه می کنه. زندگی یعنی: وقتي میبینم حوصله ات سر رفته بهت میگم ستایش جون بریم بیرون ،گل خنده رو لبهات میشینه و تمام ذهنم درگیر اون گل سر کوچکی مي شه که باید با تیپ دخترانه ات سِت بشه.میری جلو آینه میگی و رژلب می زنی باورم نمي شه كه همپايي مثل تو دارم ، همپايي كه تا ديرو...
8 تير 1393

33 ماهگی دخترکم

  تمام ِ تو سهم من است ، به کم قانعم نکن ، هیچوقت از عشقت کم نکن ! شاد باش و کودکی کن ، عالم و آدم کمر بسته اند تا تو لذت ببری . حتی خدا هم ، کم نگذاشته برایت ، نهایتش را بخشیده ، خوش به حالت پرنده جان ! من هم این گوشه کنار نشسته ام به تماشای این همه خوشبختی ِ باور نکردنی ! نزدیکترینم ، همان همیشگی ! همان عهد و پیمان ،یادم هست، یادت نرود ! مدت ها بود فراموشم شده بود این خنده های شیرین در خوابت ! یاد نوزادی ات بخیر ، هر زمان که در خواب میخندیدی و بلند بلند قهقهه میزدی ، بالای تختت به نظاره مینشستم و رویاهای شیرینم را دانه دانه برگ میزدم ! دل...
10 خرداد 1393

32 ماهگی قند عسلم

  ستایشم: نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم... نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم طنین می اندازد و مرا آرام میکند... آن عشقی که میگویند، تو نیستی. تو معنایی بالاتر از عشق داری و  برای من تنها یک عشقی.... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای است که هر شب به آن خیره میشوم...... باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده... قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت.... ماندن خاطره هایی که مرور کردن آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند..... و رسیده ام به تو...
23 ارديبهشت 1393

31 ماهگی دخترم

  فرشته كوچك من ! امروز 31 امین ماهی است كه به محفل گرممان قدم گذاشته اي... 31 ماه است كه صداي بال زدن فرشتگان را در خانه مي شنوم كه براي مراقبت از تو به زمين آمده اند.... امروز از يكتايي هايت مينويسم تا وقتي ميگويم دخترم بي همتاست بدانند بي ربط نميگويم... دختر بي همتاي من ! كودكانه هايت را با تمام وجود سراسر عشقم مي ستايم و لذت كودكيهايت را در دفترچه خاطرات ذهنم به يادگار نگه ميدارم تا هيچ گاه بي آلايشي بچگي هايت را از خاطر نبرم. كاش همچون كودكان بي ريا و پر مهر بوديم... صداي نفس نفس زدن هايت را در حين خواب شماره ميكنم تا در دفترچه خاطرات ذهنم همه را حك كنم... نبايد چيزي از قلم ...
9 فروردين 1393

28 ماهگی دخترم

  نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و  مرا آرام میکند آن عشقی که میگویند تو نیستی تو معنایی بالاتر از عشق داری و  برای من تنها یک عشقی.... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب  به آن خیره میشدم باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند و رسیده ام به ت...
5 دی 1392

27 ماهگی گل دخترم

  دخترکم میخندد و میرقصد و میچرخد در این روزگار ، خنده لبش تمام امید و بودنم ، رقص تنش همه ذوق و احساسم و دعایم چرخش روزگار به کامش . ذوق و برق نگاهش میبرد مرا تا اوج ، میبرد تا افسانه ای شود تمام ناخوشی های ریز و درشت دور و برم . همه ی زندگی همین است . امید بودنش ، شکر عطر تنش ، همه مرا به لبخندی وا میدارد در مقابل بر وقف مراد نبودن ها به خاطر دخترک ، دلم هنر میخواهد ، شعر ، عشق و عرفان میخواهد . دلم چیزی ورای مادیات این روزگار میخواهد . عشق وجودش سیرابم کرده از کمی و زیادی عشق کهنه . امنیت حضورش ، چشمانم را شسته است ، جور دیگری میبینم . خدایا تو را شکر ، برای تمام نداشته هایم ...
4 آذر 1392

26ماهگی عسلم

    او ن روزها که فکرداشتن وبزرگ کردن یه کوچولوی دوست داشتنی هنوزتوی فکرم هم نبودفکرمیکردم مادرشدن ومادربودن راحته فقط بایدبه گریه های یه بچه رسیدگی بشه غذاوپوشک وبغل کردن تنهاجواب دادن به نیازهای یه کودکه ! اماامروزاینطورفکرنمیکنم هیچ ، معتقدم که مادربودن یه شاهکاره ابدیه یه حس سخت و پیچیده که تاهمیشه باجون ودل به جون میخریش . حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم خیییلی عوض شدم، خیلی کارهای مهمی انجام میدم ، خیلی مادرشدم !  امروزمیبینم آسون نبود.....حتی نتونی جایی بذاریش وبری یه چندساعتی برای خودت چون بهت وصله وبایدهرلحظه کنارش باشی ... 2سال و2 ماه پیش وقتی یه موجودنحیف که فقط انداره یه دست بود وحتی جرات بغل ک...
18 آبان 1392

25 ماهگی

  گل دخترم چند روزی بیشتر از 2 سالگیت نمی گذره ولی خیلی زیاد تغییر کردی و خانوم تر شدی و اکثر جملاتتو کامل می گی و خیلی راحت تر صحبت می کنی   یه شب بابا کاظم اداره بود و من و تو تنها خونه بودیم تقریبا ساعت 12 شب بود  باهات کلنجار می رفتم که بخوابی با زبون خودت یه چیزایی گفتی و آخرش گفتی فهمیدی منو بگی دوباره پرسیدم چی گفتی فکر کردم اشتباه شنیدم ولی بازم تکرار کردی همون شب می خواستی واست سی دی بگذارم حوصله نداشتم برم کنترلها رو بیارم وقتی بهت گفتم برو اونا رو بیار همونجور که لم داده بودی گفتی امیتونم ( نمی تونم) و کلی التماس منم فایده نداشت اگه یه موقع شلوارتو جیشی بکنی تو ی دع وا بهت می گم مگه زبون...
18 مهر 1392