عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

گذری در خاطرات

  این روزها حال و هوای ۲سال پیش روبرام زنده میکنه رفتم سراغ عکسهات و وقتی نگاهشون میکردم آهی باخوشحالی وتاسف بخاطرتکرارنشدن اون روزهای قشنگ میکشیدم وتصمیم گرفتم یه پست بذارم با تعدادی ازعکسهات که بوی خاطره میده و جا مونده ، چقدرروزهای مهم و قشنگ و پر از بوی خوشی بود، چقدرهمه چیزنورانی و پاک بود و هنوزم هست به خاطروجودعزیزت ، چقدرحس خوبی داشتم، خوب اما عجیب و ناشناخته ! لمس مادربودن چقدر غریب وآشنا بود . .  .آشنا چون مادری دارم به پاکی هرچی زلالیست ومادری شدم پرازخلع ندانستن ، چه سخت بودمهم بودن اماندونستن و من چه خوب تونستم فرزندداشتن روباورکنم وامروزچه خوب میتونم بگم مادرم مادرتو مادردخترکی ازجنس خودم که قلبم روتسخیر...
4 آذر 1392

عکسهای دختر نازم در 24 ماهگی

  روزهایم به سرعت باد می گذرند ، می دوند و می دوزند مرا به فردا، جالبش اینجاست که خودم هم استقبال می کنم از این دویدن از این سرعت سرگیجه آور از این جهش به فردا و گاهی استپ می دهم به خودم که کجا؟؟؟ در فردا چه پنهان است ؟ که اینگونه بی تاپی. گذر زمان شاید تا حدود زیادی غم انگیز باشه...در نگاه اول همیشه اینطور به نظر  میرسه که کاش زمان نگذره و ما به سمت پیری و مرگ نریم...اما حقیقت اینه که زمان مثل یک جاده میمونه،یه جاده با صحنه های مختلفی که که در دوطرف اون در حال وقوع هستن...وتو میگذری و وقایع رو تماشا میکنی...بعضی از این صحنه ها ...
13 شهريور 1392

عکسهای 20 تا 23 ماهگی

  بعضی وقــت ها ...    تنها چیزی که آدم تو زندگیش میخواد   برای زنـــــــده بودن   برای نفس کشیدن   برای عشق ورزیدن   برای خوابیــــــــــدن  برای بیـــــدار شدن  فقــــــط  یه بهــــــــونه است و   " تــــــــــ♥ــــــــو "   قشـــــــنگ ترین بهـــــــونه من  برای زندگی هستی عشقــــــم ♥   با اباالفضل بازی می کردی    توی حمام با باباکاظم با رنگ انگشتی بازی می کردی ...
21 مرداد 1392

عکسای 19 ماهگی

  ببین چطور روی قوطی قند مامان جون ایستادی: واه واه اداشو: بعد از خوردن برنج و ماست: تیپشو: رفتیم سپیدان ماهی کباب بخوریم:   تو فکر شیطنت: وای چه دختر زرنگی دارم واسه مامان جونش جارو می کشه: ...
20 فروردين 1392

عکسای 15 ماهگی تا 18 ماهگی

    15ماهگی: در حال تماشای تلویزیون  16 ماهگی:   روز عاشورا توی حجله قاسم روز عاشورا تا کسی می خواد نماز بخونه واسه شب یلدا واست لباس محلی گرفتم ولی نپوشوندمت ستایش و دایی حمید   17 ماهگی   28   صفر شب خونه آقایی دعا بود: در حال تماشای تلویزیون: روزی که مامان جون واسه سلامتیت ختم صلوات گرفت:   18 ماهگی فسا: فسا: فسا: فسا: ببین شیطونو: گل سرهای مغازه ...
5 اسفند 1391

عکسای 13 و 14 ماهگی گل دختر

  تو شاهکار خلقتی ، تخقیر را باور نکن بر رو ی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش زیبا و زشتش پای توست ، تقدیر را باور نکن تصویر اگر زیبا نبود ، نقاش خوبی نیستی از نو دوباره رسم کن ، تصویر را باور مکن خالق تو ر ا شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن ستایش در 13 ماهگی مشغول ذرت خوردن : با نسیم دختر معصومه عمه توی عقد سمیه: ستایش توی عقد سمیه: ستایش توی 14 ماهگی: ...
16 آبان 1391

11 ماهگی ستایش به روایت تصویر

  قبل از اینکه موهات کوتاه کنیم: بعد از اصلاح موهات:(فدات شم چه ماه شدی) عقد علی عمه: بعد از حمام: اولین مرتبه ای که چهار زانو نشستی سر سفره:   نیمه شعبان چشم محمد صادق دور دیدی نشستی با جوجه هاش بازی   اینجا هم لم دادی و داری تلویزیون تماشا می کنی: اینم دو تا دندون خوشکل و نازت:   ...
9 مرداد 1391