عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

سه سالگیت مبارک ،جان مادر

1393/6/4 9:25
نویسنده : مامان فاطمه
858 بازدید
اشتراک گذاری

هیچ گاه یادم نمیرود آن روزی که وجودت با وجودم پیوند خورد.

هیچ گاه اولین روزی که صدای خوش نواز قلبت را شنیدم فراموش نمیکنم.

اولین عکسی که از وجودت.... سلامت جسمت .....

به دستم رسید همیشه و همیشه نگاه میکنم.

نه ماه انتظار و انتظار ....

شیرین و تلخ و پر از  تشویش و دل نگرانی .....

اما وقتی آمدی همه ی تصوراتم یکجا به حقیقت پیوست همانی بودی که

همیشه در خاطرم مجسم میکردم .

یه دختر زیبا ......

و سفید با دست و پای کوچک که با چشمانی زیبا و نگاه نافذ نگاهم میکردی

گویی با زبان بی زبانی به 

من میفهماندی که مادر منم نه ماه در انتظارتان بودم  

منتظر یه مامان یه بابا .......

دخترکم روزها گذشت و یکساله شدی

زیر سایه ی نگاههای همیشه نگران و آرزومند من و پدرت قد کشیدی ......

سریع و شتابزده گویی نمیخواستی گذشت زمان را بر چهره هایمان اجساس

کنیم ......

و دو سالگیت را نیز با هم به نظاره نشستیم

و حال که سه سالگیت را جشن میگیریم

دعامیکنم که هیچگاه چشمهای زیبای تورا

درانحصارقطره های اشک نبینم

دعامی کنم که لبانت رافقط درغنچه های لبخندببینم

دعامیکنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را داردهمیشه

ازحرارت عشق گرم باشد

من برایت دعامیکنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه خانه ات دعامیکنم

که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعامیکنم که هیچگاه غروب نکند

و

خدا را هزاران بار شکر میگویم که دامنم از وجود گلی زیبا سبز است و خداوند من را لایق

نام مادر دانسته دخترم با امدن تو مادر بودن را فهمیدم ...

بهشت را نمیخواهم که حس مادرانه خود بهشت بی انتهایی ست ...

نازنینم دست در دستانم بگذار ...

و از هیاهوی این دنیا نترس که من - مادرت -

تا نفس دارم کنارت هستم.

نازنینم سه سالگیت مبارک

 

وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن می گردد با تمام وجود آرزو می کنم لبهایت در ان نزدیکی باشد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)