عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

10 ماهگی ستایش

  نوه همسایه مامان جون اسمش ابالفضله یه ماشین شارژی داره که هر وقت میاد خونه مامان بزرگش میاد دنبالت و تورو توی ماشینش می نشونیم و اونم یه دستش رو می اندازه دور کمرت و یه دستش و به فرمون می گیره و توی کوچه با هم بازی می کنید و گاهی وقتها  هم روی لپت یه بوس  می کنه .   سبا یه سه چرخه داره که وقتی میریم خونه مادربهش اشاره می کنی و بابا کاظم تو رو می گذاره روی صندلی و سبا پشت سرت میشینه و بابا هلتون میده و شما دو تا هم کلی ذوق می کنین.   چند روزمرخصی گرفتم ورفتیم خونه خودمون ( از عصر ١١ خرداد تا ١٥)وقتی با بابا هستی خیلی خوشحالی و خیلی شیطنت می کنی ...
7 تير 1391

خاطرات نی نی توی 9 ماهگی

دوشنبه هفته گذشته خاله عاطفه  رفت مسافرت و جمعه برگشت من مدام سینه خیز میرفتم در اتاقش و وقتی که نمی دیدمش میزدم زیر گریه آخه یکمی خاله رو دوست دارم.راستی خاله عاطفه برام یه تاپ و شلوارک خوشکل هم سوغات آورده چهارشنبه بابا کاظم اومد و منو برد پارک با بابا یه عالمه تاب بازی کردم خیلی خوش گذشت بعدش بابا کاظم منو توی پارک چرخوند و کلی عکس ازم گرفت. جمعه هم بابا جون و مامان جون منو بردن پارک بازم یه عالمه تاب بازی کردم. اول اردیبهشت تولد محمد صادق پسر عمو مجتبی بود رفتیم تولد و من کلی رقصیدم تازش با کارد کیک هم رقصیدم  ولی عمو بدجنسم هیچی بهم نداد فردای تولد محمد صادق رفتیم خونه آقایی و مادر...
4 خرداد 1391