خاطرات نی نی توی 9 ماهگی
دوشنبه هفته گذشته خاله عاطفه رفت مسافرت و جمعه برگشت من مدام سینه خیز میرفتم در اتاقش و وقتی که نمی دیدمش میزدم زیر گریه آخه یکمی خاله رو دوست دارم.راستی خاله عاطفه برام یه تاپ و شلوارک خوشکل هم سوغات آورده
چهارشنبه بابا کاظم اومد و منو برد پارک با بابا یه عالمه تاب بازی کردم خیلی خوش گذشت بعدش بابا کاظم منو توی پارک چرخوند و کلی عکس ازم گرفت.
جمعه هم بابا جون و مامان جون منو بردن پارک بازم یه عالمه تاب بازی کردم.
اول اردیبهشت تولد محمد صادق پسر عمو مجتبی بود رفتیم تولد و من کلی رقصیدم تازش با کارد کیک هم رقصیدم ولی عمو بدجنسم هیچی بهم نداد فردای تولد محمد صادق رفتیم خونه آقایی و مادر بهم یه خیار داد که بازی کنم ولی سبا دختر عمویی ازم گرفتش و منم می خواستم به زور ازش پس بگیرم و این شد اولین دعوای ما دو تا دختر عمو .
این عکسو بابا کاظم باغ جنت ازم گرفت
یه روزم با بابا جون و مامان جون و عمو بهنام مامانم رفتیم جاده خرامه راستی خاله عاطفه هم بود این دو تا عکسم مامان ازم گرفت
اون گل زرد توی موهامو خاله واسم گذاشت