عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

کارای ستایش در 13 ماهگی

    نمی دونم می تونم حس الانمو برات توصیف کنم یا نه.   یه حس عجیبی دارم همش میترسم نباشم و بالندگیتو نبینم.  لحظاتی با تو دارم که دلم نمی خواد با هیچ کس تقسیمش کنم ،  دلم می خواد این لحظه های ناب از آن خودم تنها باشه. برام بشه یه صندوقچه پر از زیبایی و یاد واره های قشنگ تو ، که با باز شدن اون پروانه ها با شادی پرواز کنن و خونه دلم پر بشه از ستاره. دلم می خواد فقط و فقط بشینم و نگاهت کنم تو با اون صورت معصومت بازی کنی و صدهزار بار قربون صدقه ات برم . می خوام فقط برای من باشی کنار من باشی ، من باشم و تو.  و لحظه های شاد زن...
5 مهر 1391

کارای ستایشی در 12 ماهگی

  و اما تو ای فرشته من.... از کوچک ترین در ذهنم امدی      و امروز با شکوه ترین افریده گار ذهن منی....   چشمک میزنی     بوس می اندازی و روی صورتمون بوس می کنی دماغتو می شناسی و اونو نشون می دی صدای هاپ هاپ در میاری   به گربه می گی مو مو       وسایل آرایشی که می بینی اونا رو روی لبا و چشمت می کشی با صدای بلند می خندی و اون دندونای نازت پیدا می شن       ...
2 مهر 1391

کارهای ستایش در 11 ماهگی

     دختر نازنینم...                    هر روز شاهد پیشرفت و بزرگ شدنت هستم                   و با وجود نفسهای گرم تو زندگی میکنم                    روزها و ماهها از زمانی که تو فرشته کوچولو رو                    تو بغلم دادن میگذره و این خو...
9 مرداد 1391

کارهای ستایش توی 10 ماهگی

  دخترکم امید زندگیم  روزهای قشنگی رو که پشت سر میزاری  یکی از قشنگترین لحظات رو داره برای ما یادگار میزاره  روزهایی که من وقتی فکرش رو می کنم که تو داری بزرگ می شی و خانم می شی    من دلم برای شیرین کاریهات تنگ میشه، لحظه به لحظش  رو به جونم می خرم و تو ذهنم براشون یه جای طلایی باز می کنم و می دونم که هیچ وقت از یادم نمی ره.         توی رقصیدن همچین حرفه ای شدی   دو تا دستتو بالا می بری و می رقصی     گاهی  اوقات هم وسط رقص شروع به دست زدن می کنی و رو به  بقیه می گی دس ...
7 تير 1391

9 ماهگی ستایش :

سلام دختر گلم:  توی این ماه شروع کردی به سینه خیز رفتن وای همه جای خونه رو بهم می ریزی . وقتی میارمت کنار خودم هنوز چند ثانیه نشده حرکت می کنی و دسته گل به آب می دی . ازمیز جلوی مبل خونه مامان جون بالا میری و وقتی میارمت بیرون گریه می کنی و جیغ می کشی و وقتی میام بگیرمت تند شروع می کنی به حرکت کردن.  دست میزنی و موقع دست زدن دس دسی می گی.   دستتو به جاهای خیلی کوتاه می گیری و محکم زمین می خوری . اولین رقصت توی تولد محمد صادق بود . دو تا دستتو بالا می بری و میرقصی. تا صدای آهنگ چه غمگین و چه شاد می شنوی شروع می کنی  حتی اگه وسط گریه هم که باشی دست ازرقصیدن بر نمی  داری .با...
5 خرداد 1391