عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

گذری در خاطرات

1392/9/4 13:05
نویسنده : مامان فاطمه
562 بازدید
اشتراک گذاری

 

این روزها حال و هوای ۲سال پیش روبرام زنده میکنه رفتم سراغ عکسهات و وقتی نگاهشون میکردم آهی باخوشحالی وتاسف بخاطرتکرارنشدن اون روزهای قشنگ میکشیدم وتصمیم گرفتم یه پست بذارم با تعدادی ازعکسهات که بوی خاطره میده و جا مونده ، چقدرروزهای مهم و قشنگ و پر از بوی خوشی بود، چقدرهمه چیزنورانی و پاک بود و هنوزم هست به خاطروجودعزیزت ، چقدرحس خوبی داشتم، خوب اما عجیب و ناشناخته !

لمس مادربودن چقدر غریب وآشنا بود . .  .آشنا چون مادری دارم به پاکی هرچی زلالیست ومادری شدم پرازخلع ندانستن ، چه سخت بودمهم بودن اماندونستن و من چه خوب تونستم فرزندداشتن روباورکنم وامروزچه خوب میتونم بگم مادرم مادرتو مادردخترکی ازجنس خودم که قلبم روتسخیرکرده که روزهاوشبم درگیربرکت بودنش شده  . . .

امادلگیرم دلتنگ وگیج و پرازاشک ، نمیدونم چرا ! فقط گاهی نمیدونم گذشته رومیخوام یاحال رو ،، آینده که سرجاشه وهمیشه میخوامش اماهنوزبعداز۲سال بین حال وگذشته گیرم ..

دخترم چطوری بیان کنم برات، امشب به ۲سال پیش حتی به قبلترش فکرکردم همه رومیخواستم دوباره لمس کنم ازنزدیک ! روزهای آشنایی ازدواج زندگی زیبای ۲نفره ، بارداری زایمان زندگی زیباتره ۳نفره ،، همش خوب بودوشیرین خیال باطل خداروشاکرم به خاطراین روزهای شیرینی که ادامه داره وهنوزمیتونم بچشمشون وحسشون کنم .گاهی چشمهاموبیشتر باز نگه میدارم تابهترببینم گاهی بیشتربغلت میکنم تابهتربوت کنم وگاهی انقدرخسته ام که حتی وقت نمیکنم خودم رونگاه کنم !

خوشحالم که دختری دخترم ، خوشحالم که یه روزی وقتی داری اینارومیخونی درک میکنی باهمون احساس صورتیت درکم میکنی ،احساس مادرانه روفقط یه دخترمیتونه لمس کنه ودرک کنه وقدربدونه ..

امروز یه کم بارونی بودم ببخش اگه دلتنگ نوشتم چیزی نبود جز حس خواستن حس قدم زدن توی کوچه باغ زیبای زندگی و این دلتنگی زیباست زیبا مثل خاکی که بوی نم بارون زده میده ..

 

4 ماهگی

عکسای من

4

با محمد صادق یا به قول خودت محمد ساگت

4

با محمد صادق و سبا

4

یه تولد کوچولو واسه دایی حمید رضا

4

چند وقتی عادت کرده بودی بابا شبها اینجوری روی پاش تکونت بده تا خوابت ببره

4

4

5 ماهگی

وقتی چشمهای زیبایت را به چشمهایم میدوزی و برق زیبای هوشیاری ات را حس میکنم ....

گل بهشتی من ...باران عشقت را میطلبم...تا بی چتر...قدم بزنم در زیر بارش بی امان احساست...

و خیس شوم از عشق....از حس قشنگ بودن....اشک میبارد و قلبم هزار بار مینوازد...

ستایش زیبای من بیشتر از دنیا دوستت دارم

5

 

5

5

می خواستیم بریم واسه واکسن 4 ماهگی

5

5

5

5

5

خنده های تـــو

بزرگترین

آرزوهـــایِ مـن انـد .

شادمانه بخــند

بگذار تا برآورده

شوند...

5ری

5

5

5

5

5

5

5

5

 

5

5

5

5

5

اینجا رفته بودیم نمایشگاه روتو کرده بودی طرف بادکنکها و گریه می کردی وقتی فهمیدیم چی می خوای و بردیمت کلی ذوق کردی و خندیدی و  اینو برداشتی

5 

از زمانی که به دنیا اومدی تا اینجا پشت موهات اینجوری شده بود

8

عکسای من

 6 و 7 ماهگی

با روروکت کلی مانور میدادی

 

6

6

6

6


6

6

اینجا سینه خیز میرفتی

6

6

فدای خاج خانمم

6

6

 برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه.. تو زیباترین آرزوی منیقلب

6

6

6

6

6

6

6

6

6

خونه عمو محسن با نیایش

10

8

8 ماهگی

8

اومده بودی دانشگاه شیر بخوری موقع رفتن

8

 8

88

دختر من ، چشمهایت دیدنی اسـت

شهر خــامــوش نگاهت دیدنی  اسـت

زندگانی معنی لبخند تــوسـت

خنده هایت بینهایت دیدنی است

عید 91 با آقایی و عمو مجتبی اینا رفته بودیم سد درودزن و 3 روز اونجا بودیم

8

8

8

اینم سیزده به در که گریه می کردی و عمو بهنام واست با کمترین امکانات ننی درست کردو تو هم راحت خوابیدی

8

8

8

ببین قرتی خانومو کرم ضد آفتابشو دست گرفته قر میده

8

8

8

8

سر سفره نشسته بودی واسه غذا خوردن همچین شاهونه نشستی نیشخند

8

8

 

8

8

8

8

8

اولین باری که بدمت پارک و توی تاب نشسته بودی

10

9 ماهگی

توی ماشین باباجون اومده بودی دانشگاه شیر بخوری

8

10

باغ جنت

 9

9

9

9

9

9

9

تولد محمد صادق

9

9
اي هميشه جاودانه در ميان لحظه هايم ،

غصه معنايي ندارد تا تو ميخندي برايم!

9


دخترم

همیشه خوشبخت باش ، همان کسی باش که می خواهی ،


اگر دیگران آن را دوست ندارند، بگذار نداشته باشند.

یادت باشد

خوشبختی یک انتخاب است


زندگی، راضی نگه داشتن همه نیست . . .

 

جاده خرامه بودیم

9

9

6

9

9

تازه یاد گرفته بودی ماکارونی رو اینجوری بذاری دهنت و هورت بکشی بالا

9

9

9

9

9

10 ماهگی

فدای گریه کردنت

10

 10

10

این لباسو بابای کاظم واست خرید و داد به دایی آورد

10

 

10

دانشگاه اتاق خانم خادم

10

10

 

11

10

تازه گوشهاتو سوراخ کرده بودیم

10

سعی می کردی واسه راه رفتن

10

11 ماهگی

11

 12 ماهگی

 هیس هیسِِِِِ نفسهایت

طعم آرامش بخش موسیقی هاست،

دنیا ساکت باش

دخترم آرام خوابیده است.

12

رفته بودیم سپیدان

8

12

13 ماهگی

13

13

16-17 ماهگی

16

16

 پاییز 91

 عکسهای 21 تا 26 ماهگی که توی موبایل خاله - دایی - من و بابایی مونده بود

مغازه دایی ( بهار 92)

1

2

3

5

6

9

11

خرداد92

11

12

13

تیر92

13

عصرانه می خوردی

14

1

تیر 92 رفته بودیم پارک با باباجون اینا

2

3

4

 

6

1

تابستان92

5

یه شب که بابایی اداره بود و تا ساعت 3.5 بیدار بودی و مشغول فیلم دیدنگریه

1

1

1

2

مرداد 92  توی محوطه غزال

3

 

3

اردیبهشت 92

1

اینم مادر واست بافته

5

این عکسه توی لب تاب عمو محمد بود

27

عید92(این چندتای آخری تو گوشی عمو مهرزاد بود)

21

عید92

21

21

عید92

21

بعضی وقــت ها ...
 
 
تنها چیزی که آدم تو زندگیش میخواد
 
برای زنـــــــده بودن
 
برای نفس کشیدن
 
برای عشق ورزیدن
 
برای خوابیــــــــــدن

 برای بیـــــدار شدن


فقــــــط
یه بهــــــــونه است
و
  " تــــــــــ♥ــــــــو "

 قشـــــــنگ ترین بهـــــــونه من

 برای زندگی هستی عشقــــــم ♥

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)