عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

عکسهای 1 ماهگی

                   این اولین عکس دختر گلم  بعد از تولد هست    این عکس بعد از اینکه مادر لباسهات رو توی بیمارستان پوشوندت اولین خوابت توی بیمارستان روز دومت توی بیمارستان مامان فدای خوابیدنت عزیزم اینم عکس اولین حمام نی نی   فدای خمیازه هات     ...
8 خرداد 1391

9 ماهگی ستایش :

سلام دختر گلم:  توی این ماه شروع کردی به سینه خیز رفتن وای همه جای خونه رو بهم می ریزی . وقتی میارمت کنار خودم هنوز چند ثانیه نشده حرکت می کنی و دسته گل به آب می دی . ازمیز جلوی مبل خونه مامان جون بالا میری و وقتی میارمت بیرون گریه می کنی و جیغ می کشی و وقتی میام بگیرمت تند شروع می کنی به حرکت کردن.  دست میزنی و موقع دست زدن دس دسی می گی.   دستتو به جاهای خیلی کوتاه می گیری و محکم زمین می خوری . اولین رقصت توی تولد محمد صادق بود . دو تا دستتو بالا می بری و میرقصی. تا صدای آهنگ چه غمگین و چه شاد می شنوی شروع می کنی  حتی اگه وسط گریه هم که باشی دست ازرقصیدن بر نمی  داری .با...
5 خرداد 1391

خاطرات نی نی توی 9 ماهگی

دوشنبه هفته گذشته خاله عاطفه  رفت مسافرت و جمعه برگشت من مدام سینه خیز میرفتم در اتاقش و وقتی که نمی دیدمش میزدم زیر گریه آخه یکمی خاله رو دوست دارم.راستی خاله عاطفه برام یه تاپ و شلوارک خوشکل هم سوغات آورده چهارشنبه بابا کاظم اومد و منو برد پارک با بابا یه عالمه تاب بازی کردم خیلی خوش گذشت بعدش بابا کاظم منو توی پارک چرخوند و کلی عکس ازم گرفت. جمعه هم بابا جون و مامان جون منو بردن پارک بازم یه عالمه تاب بازی کردم. اول اردیبهشت تولد محمد صادق پسر عمو مجتبی بود رفتیم تولد و من کلی رقصیدم تازش با کارد کیک هم رقصیدم  ولی عمو بدجنسم هیچی بهم نداد فردای تولد محمد صادق رفتیم خونه آقایی و مادر...
4 خرداد 1391

دلنوشته

وقتی آروم تو بغلم خوابیدی ، محو تماشات میشم و از نگاه کردن به صورت ماهت سیر نمیشم ، چه معصومانه تو آغوشم به خواب میری . بغلت میکنم  بوت میکنم عطر تنت بهترین عطر دنیاست  گونه هام را روی گونه های سرخ و پوست لطیفت میکشم  بازم  و بازم و بازم بوت میکنم ازین بو و از بودن در این دقایق سیر نمیشم. تو برای من بهترین و قشنگترین  هدیه از طرف خدا هستی  هدیه ای که در وجود نازنینش روح پاک خدا دمیده شده . خدایا از تو بخاطر هدیه به این قشنگی سپاسگذارم. ...
4 خرداد 1391

شب آرزوها

  امشب شب آرزوهاست   ا مشب شب آرزوهاست. خدا اولین شب جمعه ی ماه رجب رو به نام شب آرزوها نام گذاری کرده.   خدای مهربون توی این شب، فرشته هاش رو به زمین می فرسته تا آرزوهای بنده هاش رو بالا ببرن   امشب پرستاره ترین شب ساله، چون هر آرزو، یک ستاره میشه و میشینه روی بال فرشته ها و به آسمون میره   امشب، دست ها و نگاه ها رو به آسمونه و دعا می کنن که همه ی ستاره ها به خدا برسه   خدایا   ما هم برای آسمون امشب، چندتا ستاره فرستادیم و منتظریم دست های رحمتت اونا رو توی دل آسمون استجابت بکاره   خدایا   باغ دل همه رو امشب پر ستاره کن   ...
4 خرداد 1391

واژه های ستایش در 9 ماهگی

کلماتی که توی 9 ماهگی میگم و قند توی دل مامان و بابام اب میشه: دَدَه   دا دا     بابا اِده = بده اَه (برای دعوا کردن بکار می بره) دِی دِی = دایی تا تا= تاب دَس دَس  نه نه نه     ...
2 خرداد 1391

عشقت را سپاس مادر نازنینم

  عشق می بارد ... اشک نیز هم ... کودکی از نیستی به هستی میرسد ... و بانویی از زن بودن به مادر شدن ... و امید دوباره پروردگار به رویش عشقی دوباره ... به چشاندن شهدی شیرین به فرشته ای دیگر بر روی زمین ... مادر .... خدای مهربانم ! اشک هایم رااز گونه هایم برگیر تا نگاه مهربانت را دوباره بنگرم ... چه خوشبخت بودم که نام فرشته ای را بر پیشانیم نوشتند در نخستین لحظه   ورودم به این دنیای بزرگ ... چه خوشبخت ترم این روزها که نام آن فرشته بر قلبم حک شده است ... مادر عزیزم ببخش مرا برای تمام ثانیه هایی که مادر بودن...
2 خرداد 1391