عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

خاطرات 15 ماهگی دردونه مامان

1391/9/21 13:15
نویسنده : مامان فاطمه
257 بازدید
اشتراک گذاری

آمدی و تنهایی بزرگ چندین ساله مرا از بین بردی   

 آمدی تا من بار دیگر به عظمت و بزرگی خدا پی  ببرم.

آمدی و با آمدنت یک دنیا شورو شعف و شادی برایمان آوردی

آمدی و چه خوب شد که آمد و من هنوز هم شوکه...

هنوز هم در فکر اینکه آیا براستی من مادرم؟آیا این فرزند من است ؟ و هزاران آیای دیگربا آمدنت عشقی در من شعله ور شد که تا به حال اینگونه به خود ندیده بودم و چه حس  خوبی است وقتی که می بینی فرزندی داری تمامامتعلق به خود توست و دیگر از خدا هیچ نمی خواهی به غیر از سلامتی او

ستایشم

همیشه سر زنده و پایدار و شاداب باشی گل باغ زندگی مامان و بابا دوستت داریم

 

٤ آبان ماه با بابایی رفتیم آتلیه و ازت عکس گرفتیم

http://www.khavaranshop.com/ 

خرید پستی از خاوران شاپ

 

١٨ آبان بعد از ظهر یک مرتبه افتادی به استفراغ و بی حال شدی و خیلی زود خوابیدی شکلکهای 
جالب آروین

طبق معمول بعضی از شبها که آلارم گوشیمو میگذارم و یک ساعتی یک مرتبه تو رو چک می کنم ساعت ١ که از خواب بیدار شدم تمام تنت داغ شده بود و توی تب می سوختی شکلکهای 
جالب آروینسریع بهت دارو دادم (البته یه کم و به زور) و پاشووت کردم ولی تبت پایین نیومد و ٣٨.٥ بود تا اینکه ساعت ٤ تبت ٣٩ شو و دیگه مجبور شدیم با باباجون و مامان جون ببرمت بیمارستان و اونجا هم یه خورده بهت دارو دادن و مجبور شدیم بیمارستان بمونیم تا تبت پایین بیاد و ساعت ٦ اومدیم خونه و نشون به این نشون مریضیت تا دوشنبه طول کشید .دوشنبه مرخصی گرفتم و موندم خونه و عصر بردمت شیراز و با بابا کاظم رفتیم دکتر و یه آمپول بهت زدشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے (اولین آمپولت بود)و یه کم بهتر شدی و معلوم شد که یه ویروس وارد بدنت شده که تب و اسهال و استفراغ میاره خلاصه بمیرم الهی خیلی اذیت شدی و خیلی ضعیف. تا آخر هفته موندم خونه و جمعه با باباجون اومدم خونشون.

١ آذر با بابا جون رفتم خونه خودمون و شنبه و یک شنبه هم تاسوعا و عاشورا بود همونجا موندیم و ظهر عاشورا برگشتیم خونه باباجون اینا و بردمت بیرون ولی از صدای طبلها ترسیدی توی حجله قاسم ازت عکس گرفتیم و آوردیمت خونه بد اخلاق

 

 
خدا رو شکر دیگه اتفاق خاصی نیفتاد و بعد از اون مریضی چند روز بد اخلاق بودی ولی الان آروم تر از قبل شدی و یه گوشه واسه خودت بازی می کنی و خیلی بهانه نمی گیری
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان مریم
7 آذر 91 10:42
بوس برای خوشگل خانوم
باران قلنبه
21 آذر 91 16:06
سلام عزیزم دخترم باران مظفری تو مسابقه محرم اتلیه سها شرکت کرده خوشحال میشم اگه به وبمون بیایی و به لینک مستقیم اتلیه بروید وبه باران امتیاز 5 رو بدهید تا 20 دی مهلت دارید واگر قبلا به کودک دیگری رای دادین بازم میتونین به باران من رای بدهید منتظر کمکتون هستم مرسی