برگی از خاطرات 23 ماهگی
خدا قول نداده آسمون هميشه آبی باشه و باغ ها پوشيده از گل
قول نداده زندگی هميشه به كامت باشه
خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده
خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های هميشگی رو قول نداده
خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نكنی
خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده
قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شيب نداشته باشن
رود خونه ها گل آلود و عميق نباشن
قول داده ؟
ولی خدا رسيدن يه روز خوب رو قول داده
خدا روزی روزانه ، استراحت بعد از هركار سخت و کمک تو كارها و عشق جاودان رو قول داده . عجب روزی می شه اون روز
پس ناملايمات زندگی رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگير که اوجاودانه است و بس
نااميدی مثل جاده ای پر دست اندازه که از سرعت کم می کنه
اما همين دست انداز نويد يه جاده صاف و وسيع رو بهت می ده
زياد تو دست انداز نمون
وقتی حس کردی به اون چيزی كه می خواستی نرسيدی خدا رو شکر کن
چون اون می خواد تو يه زمان مناسب تر غافلگيرت کنه و يه چيزی فراتر از خواسته الانت بهت بده
شروع این ماهت با خنده و شادی بود و گردش و پارک رفتن
اما 14 مرداد ماه بابا اومد دیدنمون و واسه شام رفتیم بیرون
و با بابایی و دایی کلی توپ بازی کردی و همونجا خوابت برد صبح زود هم بابا باید می رفت سرکارحدود ساعت 8 که از خواب بیدار شدی ولی بر عکس همیشه که تا از خواب بیدار می شی خودتو واسم لوس می کنی همچین لبخند خوشکل روی لبت شروع به گریه کردی و گفتی پا درد منم فکر کردم پات خواب رفته و برات یه کم مالیدم ولی واقعا نمی تونستی راه بری و لنگ می زدی و گریه می کردی
برات پماد مالیدم یه کم بهتر شد ولی ظهر که خوابیدی بعداز بیدار شدن بازم پات درد می کرد پای چپت می خواستم ببرمت دکتر ولی چون جمعه بودمطب خصوصی باز نبود واسه همین به موبایل دکتر حق جوزنگ زدم و گفت که به خاطر یه مریضی ویروسی که قبلا گرفته بودی ماهیچه هات تورم پیدا کرده و باید آزمایش خون بدی
صبح شنبه 15تیر بردمت مطب دکتر حق جو و واست آزمایش خون نوشت وهمون موقع بردمت آزمایشگاه وای بمیرم که چقده گریه کردی . عصری جواب آزمایشتو گرفتم و بردم به دکتر نشون دادم گفت که توی خونت یه کم عفونت داری وباید ببرمت بیمارستان و احتمالا بستری می شی همون شبی با بابایی تماس گرفتم و شبونه اومد دنبالمون و اومدیم خونه خودمون و صبح زود رفتیم بیمارستان مادر و کودک دکتر واست سونو و ازمایش نوشت دوباره ازت آزمایش خون گرفتن و بماند که موقع سونو و آمایش چقدر جیغ و فریاد کشیدی ولی عصر که جوابها رو به دکتر نشون دادیم گفت که هیچ عفونتی توی خونت نیست و نیازی به بستری نیست و مورد خاصی نیست و خوب میشی ولی من که ناراحت بودم واسه دوشنبه عصر دکتر البرزی توی بیمارتان دنا وقت گرفتیم و تورو یه نوبت اونجا بردیم و دکتر البرزی نظرش این بود که هیچ دارویی استفاده نکنی و مورد خاصی نیست و خوب می شی راستی قبل از اون هم رفتیم بیمارستان امام رضا و تو رو به یه دکتر دیگه نشون دادیم و اونم نظرش بود چیز مهمی نیست ولی اگه چند روز دیگه بهتر نشدی باید آزمایش تب مالت بدی ولی چهارشنبه عصر دوباره رفتیم مطب دکترالبرزی که گفت پاهات هیچ مشکلی نداره و زود خوب می شی و خدا رو شکر تا جمعه دیگه صاف و راحت راه می رفتی
مرخصیم شروع شد به مدت 14 روز و بعد از اونم تا عید فطر تعطیلات دانشگاه هست
توی تعطیلات چونکه با ماه رمضون یکی بود هیچ جا نرفتیم فقط تو چند بار می رفتی خونه مادر و یه بار رفتیم هایپرو یه بار هم رفتیم شهر بازی نی نی لند توی مجتمع خلیج فارس