خاطرات 16 ماهگی
رشته كوچك رويايي من ،
دنيا اگر خودش را تباه کند نميتواند
به عشق من به تو شك كند
تمام بودنت را حس مي كنم ...
حاجتي به استخاره نيست
عشق ما ... عشق من به تو
عشق تو به من
يك پديده است ...
يك حقيقت بي نياز از استخاره وگمان
صداي قلب تو ... صداي زندگيست
عزیزکم
زندگي را دوست داشته باش
زندگي را زندگي كن
حتی وقتي بزرگ شدي
كودكانه زندگي كن جانكم
مادرانه ترين لحظه هاي امروزم
همين لحظه است...همين لحظه كه
با تمام جان عاشقم
دوستت دارم را يواشكي به
تو هديه ميكنم...
نی نی مامان ، عزیز دردونه من، چراغ خونه من توی این ماه اتفاق چندانی نیفتاد
١٩ آذر شام خونه عمو بهنام بودیم وای که چقده بازی و شیطنت کردی فسقلی
موهات خیلی بلند و نا مرتب شدن واسه همین ٢٦ آذر ماه واسه اولین بار بردمت آرایشگاه ، اولش آروم نشستی ولی همین که خواستن قیچی رو بزنن به موهات تکون خوردی و موهای جلوی سرت یه خورده کوتاه شد بعد هم شروع کردی به گریه و آوردیمت خونه و فرداش مامان جون خود یه کم موهای پشت سرتو کوتاه کرد و جالب اینکه خیلی آروم نشسته بودی
شب یلدا خونه سهیلا واسه تولد دخترش پرنیا دعوت داشتیم به تو خیلی خوش گذشت چون همش در حال بازی و شیطنت بودی راستی صبح ٣٠ آذر که رفتیم واست لباس بخریم توی مغازه اسباب بازی هم داشت چه گریه ای گذاشتی واسه بولینگ
و بعد از اینکه رفتیم یه اسباب بازی فروشی دیگه که واست یه چیزی بخریم گیر داده بودی به ماشینها و بعد از کلی شیطنت توی مغازه بالاخره یه چیزی خریدی