کارهای وروجک توی 22 ماهگی

چی بگم ازاین روزهاکه هرچقدرفکرمیکنم واقعااین ووروجک ِماهمون موجودکوچولویی هست که حتی دست وپاش روبه سختی حرکت میدادوتنهامحتاج مابود ،

یاداون روزهاکه میکنم تنهاچشمات خیلی توی ذهنمه

عزیزکم مخصوصا از لحظه تولدت که فقط چشمهاتو به خاطر دارم.

حتی ازهمون روز اول حتی توی بیمارستان  باتمرکزخیره شدی بودی به چشمام ووقتی نگاه میکردم ومیدیدم واقعابادقت داری توجه میکنی  باخودم میگفتم وای خدا این دخترمنه

و ازاین نگاه نافذوعاقلش میتونم بفهمم همونی میشه که آرزودارم  

همون موش کوچولوحالا انقدراستقلال پیداکرده که حتی میتونه به ماتحمیل کنه خیلی چیزهارو میتونه خودش بخوره بپوشه بخوابه انتخاب کنه و. . 

حالا انقدرآرزوهام براش زیادشده که برای حتی فکرکردن بهشون وقت کم میارم ،

حتی انگار برای زندگی کردن هم وقت کم میارم . .

این روزهابیشترازهمیشه شیطونی و بیشترازاون مهربونی مهربونی مهربون ،

هرچقدربگم کمه ،،

آخه خیلی اوقات وقتی نشستم روی زمین یه کوچولوی نازودوست داشتنی بی هوامیاد جلوی صورتم خم میشه ومیگه مامانم اونوقت چیکارمیتونی بکنی ؟

جزبوسه باران کردنشوومحکم فشارش دادن تاصدای اعتراضش بلندشه واین یعنی همون طعم تازه زندگی . .

این یعنی چقدرهرلحظه حواسش هست که بهش توجه کنی،،

یعنی مامان اگه حتی چنددقیقه  یادت بره بگی یانشون بدی دوستم داری من یادت میندازم 

عاشق جمع سه نفرمونی وقتی هرسه باهم بازی و شوخی میکنیم خنده هات وتوجه ونگاه پرازعشقت یه رنگ دیگه داره انگارشادتری مطمئن تری قوی تری  . .

 
اگه ازدستت ناراحت بشم بهم خیره میشی و میگی مامانم وبعدبغض میکنی

اون لحظه احساس میکنم ازناراحتیت داغ میشم و دلم میلرزه سریع بغلت میکنم وتوام سرت رومیذاری روی شونه ام  . . 

اگه جایی ازدست یاپامون روببینی که یه خراشی چیزی داره سریع بوسش میکنی و میگی بوو شده ؟

خلاصه هرچی بگم ازمهربونیای کودکانه وخالصانه ات کم گفتم  . . 

 خسیس نیستی و اگه اسباب بازی دستت باشه بچه ای روببینی میگی بیا وبهش میدی البته بگم تاپس نگیریش نمیری دنبال کارت 

هنوزم به راحتی غذانمیخوری و باهزارترفندبایدبهت غذابدم

اینکه یه باربشینی وبی صداقاشق بذارم توی دهنت هنوزپیش نیومده . .

خداروشکرمیوه دوست داری وهمیشه ازبین میوه هاخیاراولین انتخابته ،  پسته هم خوب میخوری ودوست داری

از تنقلات هم چیپس وآبمیوه پاکتی و شیر پاکتی یابه قول خودت ایر،  کاکائو و ژله  وپاستیل خیلی دوست داری

دیگه رنگ بازی شده پای ثابت حمام رفتنمون تاوسایلات روآماده میکنم میگی لَنگ  . .

 تا شربت می بینی حتی شربت تقویتی با اهن با میل می شینی و می خوری و گاهی وقتها خودت بعد از شام میگی شَبَت

 ازمخالفت کردن و انجام دادنِ برعکس کارهایی که بهت میگیم بیشترلذت میبری تا موافقت وحرف گوش کردن

اماامتحان کردم اگه بامهربونی وآرامش بگیم بیشترگوش میدی تابالحن اعتراض یا عصبانی . .

 وقتی  کاری روانجام دادی مثلا عروسکتوگذاشتی جایی که میخوای میگی آهااان

و اگه چیزی رو که می خوای پیدا نکنی و یا کاری که می خوای نتونی درست انجام بدی می گی نُچ

مدتیه ازهرچیزی که میپوشم تعریف میکنی ومیگی به

 خیلی سخت میشینی که چیزی یادت بدم امااگه بازیگوشی بذاره زودیادمیگیری  وفراموش نمیکنی .

 تا3میشمری فعلا بیشتریادت ندادم .

 بهت میگم اسمت چیشه ؟ میگی دودایه

 واسه بیرون رفتن خودت لباسهاتو انتخاب می کنی

  نهایت هر چیزی واست ده تاست

 با عروسکات بیشتر بازی می کنی ونا رو می خوابونی روی بالشت

و خودت هم کنارشون می خوابی و دستتو می زنی پشتشون و می گی لالا

و یا میگذاری توی بغلتو لباستو می گیری بالا و می می میدی