شیطنتهات توی23 و 24 ماهگی
می بوسمت میخندی
وقتی که می خندی زندگی جاری می شود
به چشمانم که خیره می شوی معصومیت نگاهت مرا تا آسمان می برد
گریه که می کنی قلبم تکه تکه می شود
عاشقانه می بوسمت چه شیرین می خندی
می خوابی اما دلم برایت تنگ می شود
واژه کم می آورم برای توصیفش عجب احساسی ست
احساس ناب مادری
خدایا چی بگم کار که فراوون میکنی اونم از نوع اشک دربیارش
ماشاءالله اینقده شیطون شدی که حد نداره
از مبل زیر پنجره سالن بالا میری و بیرون رو نگاه می کنی
صندلی خودت رو میاری زیر آپن آشپزخونه و وسایل اونجا رو بهم می ریزی و گاهی هم از روی صندلی خودت میری روی صندلی کنار اپن
خودت رو وواسمون لوس می کنی و کج کج نگاه می کنی ( هنوز نتونستم عکس بگیرم)
تا از دستت ناراحت می شم و می گم که باهات قهرم از دور بوس می کنی و فورا می گی بَبشید
صبح تا چشم باز می کنی می گی سی دی و شب هم جلوی تی وی خوابت می بره
تمام وسایل و اسباب بازیهاتو پهن می کنی وسط اتاقت و اگه اومدم جمعش کنم نمی گذاری
یه گهواره واسه عروسکت خریدم گاهی اوقات با اون بازی می کنی و عروسکتو می گذاری داخلش و لالایی میخونی ضمنا تا خریدمش نشستی روش و کنارشو شکستی
اگه خواستم گرد گیری کنم یا جارو بکشم سریع کمک می کنی و اشک منو در میاری
گاهی اوقات با اسبت مشغول بازی می شی
از در و دیوار بالا میری و همه جا رو بهم میریزی
بعضی وقتها می گی جیش و میری در دستشویی می ایستی و تا من میام می خندی و بدو میای بیرون
دیگه از حمام نمیترسی و تا یکی میره حمام پشت سرش گریه می کنی و توی حمام هم توی وانت می شینی و بازی می کنی و با ماهیهایی که واست زدم به دیوار حمام بازی می کنی و آخر هم با گریه و به زور میای بیرون